سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرحله چهارم از مسابقه کتاب خوانی یار مهربان

برای دریافت متن مسابقه به ادامه مطلب مراجعه کنید

تفاوتهای زن و مرد                                                                                                            

عجب حرف مزخرفی !معلوم می شود هنوز هم با اینکه نیمه ی دوم قرن بیستم را طی می کنیم، در گوشه و کنار افرادی پیدا می شوند که طرز تفکر قرون وسطایی دارند و فکر کهنه و پوسیده ی تفاوت زن و مرد را دنبال می کنند و خیال می کنند زن و مرد با یکدیگر تفاوت دارند ،و لابد می خواهند مانند مردم قرون وسطی نتیجه بگیرند که زن جنس پست تر است، زن انسان کامل نیست ،زن برزخ میان حیوان و انسان است، زن لیاقت و شایستگی اینکه در زندگی مستقل و آزاد باشد ندارد و باید تحت قیمومیت و سرپرستی مرد زندگی کند، در صورتی که امروز دیگر این حرفها کهنه و پوسیده شده است.امروز معلوم شده همه ی این حرفها جعلیاتی بوده که مردان به حکم زورگویی در دوره ی تسلط بر زن ساخته بودند؛معلوم شده برعکس است، زن جنس برتر و مرد جنس پست تر و ناقصتر است.                                                              

خیر،آقا! در قرن بیستم و در پرتو پیشرفتهای حیرت انگیز علوم، تفاوتهای زن و مرد بیشتر روشن و مشخص شده است . جعل و افترا نیست، حقایق علمی و تجربی است. اما این تفاوتها به هیچ وجه به اینکه مرد یا زن جنس برتر است و دیگری جنس پایین تر و پست تر و ناقصتر مربوط نیست. قانون خلقت از این تفاوتها منظور دیگری داشته است. قانون خلقت این تفاوتها را برای این به وجود آورده است که پیوندخانوادگی زن ومرد را محکمتر کند و شالوده ی وحدت آنها را بهتر بریزد. قانون خلقت این تفاوتها را به این منظور ایجاد کرده است که به دست خود ،حقوق و وظایف خانوادگی را میان زن و مرد تقسیم کند. قانون خلقت تفاوتهای زن و مرد را به منظوری شبیه منظور اختلافات میان اعضای یک بدن ایجاد کرده است.اگر قانون خلقت هر یک از چشم و گوش و پا و دست و ستون فقرات را در وضع مخصوصی قرار داده است، نه از آن جهت است که با دو چشم به آنها نگاه می کرده و نظر تبعیض داشته و به یکی نسبت به دیگری جفا روا داشته است.                                  

 تناسب است یا نقص و کمال؟                                                                                                 

یکی از موضوعاتی که برای من موجب تعجب است این است که بعضی اصرار دارند تفاوت زن و مرد را در استعدادهای جسمی و روانی، به حساب ناقص بودن زن و کاملتر بودن مرد بگذارند؛چنین وانمود می کنند که قانون خلقت بنا به مصلحتی زن را ناقص آفریده است.                                                                   

 ناقص الخلقه بودن زن پیش از آن که در میان ما مردم مشرق زمین مطرح باشد در میان مردم غرب مطرح بوده است.غربیان در طعن به زن و ناقص خواندن وی بیداد کرده اند.گاهی از زبان مذهب و کلیسا گفته اند:(زن باید از اینکه زن است شرمسار باشد) گاهی گفته اند: (زن همان موجودی است که گیسوان بلند دارد و عقل کوتاه)، (زن آخرین موجود وحشی است که مرد او را اهلی کرده است)،(زن برزخ میان حیوان و انسان است) و امثال اینها.                                                                                                                

از این عجیب تر اینکه برخی غربیان اخیرا با یک گردش صد وهشتاد درجه ای اکنون می خواهند با هزار و یک دلیل ثابت کنند که مرد موجود ناقص الخلقه و پست و زبون، و زن موجود کامل و برتر است.                                                                                

 چرا باید یک روز زن را اینقدر پست و زبون و حقیر بخوانند که روز دیگر مجبور شوند برای جبران مافات، همه ی آن نقایص و نواقص را از روی زن بردارند و روی مرد بگذارند؟ چه لزومی دارد که تفاوتهای زن و مرد را به حساب ناقص بودن یکی و کاملتر بودن دیگری بگذاریم که مجبور شویم گاهی طرف مرد را بگیریم و گاهی طرف زن را؟ اشلی مونتا گو از طرفی اصرار دارد زن را جنسا برتر از مرد معرفی کند و از طرف دیگر امتیازات مرد را مولود عوامل تاریخی و اجتماعی بشمارد نه مولود عوامل طبیعی.به هر حال ، تفاوتهای زن و مرد(تناسب) است نه نقص و کمال.قانون خلقت خواسته است با این تفاوتها تناسب بیشتری میان زن و مرد –که قطعا برای زندگی مشترک ساخته شده اند و مجرد زیستن انحراف از قانون خلقت است- به وجود آورد.                                                                                                                   

 نظریه ی افلاطون

این مساله یک مساله ی تازه که در قرن ما مطرح شده باشد نیست ؛حد اقل دو هزار و چهارصد سال سابقه دارد،زیرا این مساله به همین صورت در کتاب جمهوریت افلاطون مطرح است.

افلاطون با کمال صراحت مدعی است که زنان و مردان دارای استعدادهای مشابهی هستند و زنان می توانند همان وظایفی را عهده دار شوند که مردان عهده دار میشوند و از همان حقوقی بهره مند گردند که مردان بهره مند می گردند.

افلاطون معتقد است همان طوری که به مردان تعلیمات جنگی داده می شود به زنان نیز باید داده شود،همان طوری که مردان در مسابقات ورزشی شرکت می کنند زنان نیز باید شرکت کنند. اما دو نکته در گفته ی افلاطون هست:یکی اینکه اعتراف می کند که زنان از مردان چه در نیروهای جسمی، چه در نیروهای روحی ناتوان ترند؛یعنی تفاوت زن و مرد را از نظر (کمی)اعتراف دارد،هر چند مخالف تفاوت کیفی آنها از لحاظ استعدادهاست.افلاطون معتقد است استعدادهایی که در مردان و زنان وجود دارد مثل یکدیگر است؛چیزی که هست زنان در هر رشته ای از رشته ها از مردان ناتوان ترند و این جهت سبب نمی شود که هر یک از زن و مرد به کاری غیر از کار دیگری اختصاص داشته باشند. افلاطون روی همین  جهت که زن را از مرد ضعیف تر می داند،خدا را شکر می کند که مرد آفریده شده نه زن.می گوید:(خدا را شکر می کنم که یونانی زاییده شدم نه غیر یونانی،آزاد به دنیا آمدم نه برده،مرد آفریده شدم نه زن).                                                                                                                                   

 دیگر اینکه آنچه در موضوع بهبود نسل،پرورش متساوی استعدادهای زن و مرد،اشتراکیت زن و فرزند و غیره گفته،همه مربوط است به طبقه ی حاکمه،یعنی فیلسوفان حاکم و حاکمان فیلسوف که وی آنها را منحصرا شایسته ی حکومت می داند.چنانکه می دانیم افلاطون در روش سیاسی مخالف دموکراسی و طرفدار اریستو کراسی است.آنچه افلاطون در زمینه های بالا گفته مربوط است به طبقه ی اریستوکرات،و در غیر طبقه ی اریستوکرات طور دیگری نظر می دهد.                                                                                              

 افلاطون و ارسطو ،رودر روی یکدیگر                                                                                              

 بعد از افلاطون ،کسی که آرا و عقایدش در دنیای قدیم در دست است،شاگرد وی ارسطو است.ارسطو در کتاب سیاست عقاید خویش را در باره ی تفاوت زن و مرد اظهار داشته و با عقاید استاد خود افلاطون سخت مخالفت کرده است.ارسطو معتقد است که تفاوت زن و مرد تنها از جنبه ی(کمی)نیست،از جنبه ی کیفی نیز متفاوت اند.او می گوید:( نوع استعدادهای زن و مرد متفاوت است و وظایفی که قانون خلقت به عهده ی هر یک از آنها گذاشته و حقوقی که برای آنها خواسته،در قسمتهای زیادی با هم تفاوت دارد. به عقیده ی ارسطو فضایل اخلاقی زن و مرد نیز در بسیاری از قسمتها متفاوت است:یک خلق و خوی می تواند برای مرد فضیلت شمرده شود و برای زن فضیلت نباشد. بر عکس ،یک خلق و خوی دیگر ممکن است برای زن فضیلت باشد و برای مرد فضیلت شمرده نشود.                                                                                           

 نظریات ارسطو نظریات افلاطون را در دنیای قدیم نسخ کرد.دانشمندانی که بعدها آمدند،نظریات ارسطو را بر نظریات افلاطون ترجیح دادند.                                                                                                     

 نظر دنیای امروز                                                                                                                        

 اینها که گفته شد مربوط به دنیای قدیم بود.اکنون باید ببینیم دنیای جدید چه می گوید.دنیای جدید تنها به حدس و تخمین متوسل نمی شود؛سر و کارش با مشاهده و آزمایش است،با آمار و ارقام است،با مطالعات عینی است.در دنیای جدید در پرتو مطالعات عمیق پزشکی،روانی و اجتماعی تفاوتهای بیشتر و فراوانتری میان زن و مرد کشف شده است که در دنیای قدیم به هیچ وجه به آنها پی نبرده بودند.                                                                         مردم دنیای قدیم زن و مرد را که ارزیابی می کردند،تنها از این جهت بود که یکی درشت اندامتر است و دیگری کوچکتر،یکی خشن تر است و دیگری ظریفتر،یکی بلندتر است و دیگری کوتاه تر،یکی کلفت آوازتر است و دیگری نازک آوازتر،یکی پر پشم و مو تر است و دیگری صافتر.حداکثر که از این حد تجاوز می کردند،این بود که تفاوت آنها را از لحاظ دوره ی بلوغ در نظر می گرفتند و یا تفاوت آنها را از لحاظ عقل و احساسات به حساب می آوردند؛مرد را مظهر عقل و زن را مظهر مهر و عاطفه می خوانند.

اما امروز علاوه بر اینها قسمتهای زیاد دیگری کشف شده است؛معلوم شده است دنیای زن و مرد در بسیاری از قسمتها با هم متفاوت است.

ما مجموع تفاوتهای زن و مرد را تا آنجا که از نوشته های اهل تحقیق به دست آورده ایم ،ذکر می کنیم و سپس به فلسفه ی این تفاوتها و این که چه قدر از این تفاوتها از طبیعت ناشی می شود و چه قدر از آنها مولود عوامل تاریخی و فرهنگی و اجتماعی است می پردازیم.

دو گونگی ها:

از لحاظ جنسی

مرد به طور متوسط درشت اندام تر است و زن کوچک اندام تر . مرد بلند قد تر است و زن کوتاه قد تر . مرد خشن تر است و زن ظریف تر . صدای مرد کلفت تر و خشن تر است و صدای زن نازک تر و لطیف تر .رشد بدنی زن سریعتر است و رشد بدنی مرد بطئ تر . حتی گفته می شود جنین دختر از جنین پسر سریعتر رشد می کند. رشد عضلانی مرد و نیروی بدنی او از زن بیشتر است. مقاومت زن در بسیاری از بیماریها از مقاومت مرد بیشتر است. زن زودتر از مرد به مرحله ی بلوغ می رسد و زودتر از مرد هم از نظر تولید مثل از کار می افتد. دختر زودتر از پسر به سخن می آید. مغز متوسط مرد از مغز متوسط زن بزرگتر است ولی با در نظر گرفتن نسبت مغز به مجموع بدن،مغز زن از مغز مرد بزرگتر است.ریه ی مرد قادر به تنفس هوای بیشتری از ریه ی زن است. ضربان قلب زن از ضربان قلب مرد سریعتر است.

از لحاظ روانی

میل مرد به ورزش و شکار و کارهای پر حرکت و جنبش بیشتر از زن است . احساسات مرد مبارزانه و جنگی و احساسات زن صلح جویانه و بزمی است . مرد متجاوزتر و غوغا گر تر است و زن آرامتر و ساکت تر. زن از توسل به خشونت درباره ی دیگران و در باره ی خود پرهیز می کند و به همین دلیل خود کشی زنان کمتر از مردان است. مردان در کیفیت خودکشی نیز از زنان خشن ترند. مردان به تفنگ،دار،پرتاب کردن خود از روی ساختمانهای مرتفع متوسل می شوند و زنان به قرص خواب آور و تریاک و امثال اینها. احساسات زن از مرد جوشان تر است . زن از مرد سریع الهیجان تر است، یعنی زن در مورد اموری که مورد علاقه یا ترسش هست زودتر و سریعتر تحت تاثیر احساسات خویش قرار می گیرد، و مرد سرد مزاج تر از زن است. زن طبعا به زینت و زیور و جمال و آرایش و مدلهای مختلف علاقه ی زیاد دارد بر خلاف مرد. احساسات زن بی ثبات تر از مرد است. زن از مرد محتاط تر ،مذهبی تر ،پرحرف تر و ترسوتر و تشریفاتی تر است. احساسات زن مادرانه است و این احساسات از دوران کودکی در او نمودار است. علاقه زن به خانواده و توجه ناآگاهانه ی او به اهمیت کانون خانوادگی بیش از مرد است. زن در علوم استدلالی و مسائل خشک عقلانی به پای مرد نمی رسد ولی در ادبیات،نقاشی و سایر مسائل-که با ذوق و احساسات مربوط است- دست کمی از مرد ندارد. مرد از زن بیشتر قدرت کتمان راز دارد و اسرار ناراحت کننده را در درون خود حفظ می کند و به همین دلیل ابتلای مردان به بیماری ناشی از کتمان راز بیش از زنان است.زن ازمرد رقیق القلب تر است و فورا به گریه و احیانا به غش متوسل می شود .

از نظر احساسات (نسبت)به یکدیگر

مرد بنده ی شهوت خویشتن است و زن در بند محبت مرد است. مرد زنی را دوست می دارد که او را پسندیده و انتخاب کرده باشد و زن مردی را دوست می دارد که ارزش او را درک کرده باشد و دوستی خود را قبلا اعلام کرده باشد . مرد می خواهد شخص زن را تصاحب کند و در اختیار بگیرد و زن می خواهد دل مرد را مسخر کند و از راه دل او بر او مسلط شود . مرد می خواهد از بالای سر زن بر او مسلط شود و زن می خواهد از درون قلب مرد بر مرد نفوذ کند. مرد می خواهد زن را بگیرد،زن می خواهد او را بگیرند. زن از مرد شجاعت و دلیری می خواهد ومرد از زن زیبایی و دلبری. زن حمایت مرد را گرانبهاترین چیزها برای خود می شمارد . زن بیشتر از مرد قادر است بر شهوت خود مسلط شود . شهوت مرد ابتدایی و تهاجمی است و شهوت زن انفعالی و تحریکی.


» نظر