سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرحله ششم از مسابقات کتاب خوانی یار مهربان

مرحله ششم از مسابقات کتاب خوانی یار مهربان

مهر ونفقه (1)

یکی از سنن بسیار کهن در روابط خانوادگی بشری این است که مرد هنگام ازدواج برای زن «مهر »قائل می شده است ؛چیزی از مال خود به زن یا پدر زن خویش می پرداخته است،و بعلاوه در تمام مدت ازدواج عهده دار زن و فرزندان خویش بوده است.

ریشه ی این سنت چیست؟چرا و چگونه به وجود آمده است؟مهر دیگر چه صیغه ای است؟نفقه دادن به زن برای چه؟آیا اگر بنا باشد هر یک از زن ومرد به حقوق طبیعی وانسانی نائل گردند وروابط عادلانه وانسانی میان آنها حکم فرما باشد وبا زن مانند یک انسان رفتار شود،مهر ونفقه مورد پیدا می کند ؟یا اینکه مهر ونفقه یادگار عهد هایی است که زن مملوک مرد بوده است ؛مقتضای عدالت وتساوی حقوق انسانها –خصوصا در قرن بیستم- این است که مهر و نفقه ملغی گردد،ازدواجها بدون مهر صورت گیرد و زن خود مسئولیت مالی زندگی خویش را به عهده بگیرد و در تکفل مخارج فرزندان نیز با مرد متساویا شرکت کند. سخن خود را از مهر آغاز می کنیم. ببینیم مهر چگونه پیدا شده و چه فلسفه ای داشته و جامعه شناسان پیدایش مهر را چگونه توجیه کرده اند.

تاریخچه ی مهر

می گویند در ادوار ما قبل تاریخ که بشر به حال توحش می زیسته و زندگی شکل قبیله ای داشته،به علل نامعلومی ازدواج با همخون جایز شمرده نمی شده است. جوانان قبیله که خواستار ازدواج بوده اند،ناچار بوده اند از قبیله ی دیگر برای خود همسر و معشوقه انتخاب کنند. از این رو برای انتخاب همسر به میان قبایل دیگر می رفته اند. در آن دوره ها مرد به نقش خویش در تولید فرزند واقف نبوده است؛فرزندان را به عنوان فرزند همسر خود احساس می کرده نمی توانسته علت این شباهت را بفهمد .قهرا فرزندان نیز خود را فرزند زن می دانسته اند نه فرزند مرد،ونسب از طریق مادران شناخته می شد نه از طریق پدران.مردان موجودات عقیم ونازا به حساب می آمده اند و پس از ازدواج به عنوان یک طفیلی – که زن فقط به رفاقت با او و به نیروی بدنی او نیاز مند است –در میان قبیله ی زن به سر می برده اند. این دوره را دوره ی «مادر شاهی »نامیده اند .

دیری نپایید که مرد به نقش خویش در تولید فرزند واقف شد و خود را صاحب اصلی فرزند شناخت . از این وقت زن را تابع خود ساخت و ریاست خانواده را به عهده گرفت و به اصطلاح دوره ی «پد رشاهی »آغاز شد .

در این دوره نیز ازدواج با هم خون جایز شمرده نمی شد و مرد ناچاربود از میان قبیله ی دیگر برای خود همسر انتخاب کند و به میان قبیله ی خود بیاورد.و چون همواره حالت جنگ و تصادم میان قبایل حکم فرما بود ،انتخاب همسر از راه ربودن ختر صورت می گرفت؛یعنی جوان دختر مورد نظر خویش را از میان قبیله ی دیگر می ربود.

تدریجا صلح جای جنگ را گرفت و قبایل مختلف می توانستند همزیستی مسالمت آمیز داشته باشند . در این دوره رسم ربودن زن منسوخ شد و مرد برای این که دختر مورد نظر خویش را به چنگ آورد ،می رفت به میان قبیله ی دختر، اجیر پدر زن می شد و مدتی برای او کار می کرد و پدر زن در ازای خدمت داماد ،دختر خویش را به او میداد و او آن دختر را به میان قبیله ی خویش می برد.

تا این که ثروت زیاد شد . در این وقت مرد دریافت که به جای این که سالها برای پدر عروس کار کند ،بهتر این است که یکجا هدیه ی لایقی تقدیم او کند و دختر را از او بگیرد . این کار را کرد و از اینجا «مهر»پیدا شد.

روی این حساب در مراحل اولیه ،مرد به عنوان طفیلی زن زندگی می کرده و خدمت کار زن بوده است.در این دوره زن بر مرد حکومت می کرده است. در مرحله ی بعد که حکومت به دست مرد افتاد،مرد زن را از قبیله ی دیگر می ربوده است. در مرحله ی سوم مرد برای این که زن را به چنگ آورد به خانه ی پدر زن می رفته و سالها برای او کار می کرده است. د رمرحله ی چهارم مرد مبلغی به عنوان«پیشکش»تقدیم پدر زن می کرده است و رسم مهر از اینجا ناشی شده است.

می گویند مرد از آن وقتی که سیستم «مادر شاهی»را ساقط کرد و سیستم«پدرشاهی»را تاسیس نمود،زن را د رحکم برده و لااقل در حکم اجیر و مزدور خویش قرار داد و به او به چشم یک ابزار اقتصادی که احیانا شهوت او را نیز تسکین می داد نگاه می کرد ،به زن استقلال اجتماعی و اقتصادی نمی داد .محصول کارها و زحمات زن متعلق به دیگری یعنی پدریا شوهربود. زن حق نداشت به اراده ی خود شوهر انتخاب کند و به اراده ی خود وبرای خود فعالیت اقتصادی و مالی داشته باشد،و در حقیقت پولی که مرد به عنوان مهر می داده و مخارجی که به عنوان نفقه می کرده است در مقابل بهره ی اقتصادی بوده که از زن در ایام زناشویی می برده است .

مهر در نظام حقوقی اسلام

مرحله ی پنجمی هم هست که جامعه شناسان و اظهار نظر کنندگان در باره ی آن سکوت می کنند . در این مرحله مرد هنگام ازدواج یک «پیش کشی»تقدیم خود زن می کند و هیچ یک از والدین حقی به آن پیش کشی ندارند.زن درعین این که از مرد پیش کشی دریافت می دارد،استقلال اجتماعی و اقتصادی خود را حفظ می کند. اولا به اراده ی خود شوهر انتخاب می کند نه به اراده ی پدر یا برادر. ثانیا در مدتی که در خانه ی پدر است،همچنین در مدتی که به خانه ی شوهر می رود کسی حق ندارد او را به خدمت خود بگمارد و استثمار کند. محصول کار و زحمتش به خودش تعلق دارد نه به دیگری و در معاملات حقوقی خود احتیاجی به قیمومت مرد ندارد.

مرد از لحاظ بهره برداری از زن ،فقط حق دارد در ایام زناشویی از وصال او بهره مند شود و مکلف است مادامی که زناشویی ادامه دارد و از وصال زن بهره مند می شود،زندگی او را در حدود امکانات خود تامین نماید.

این مرحله همان است که اسلام آن را پذیرفته و زناشویی را بر این اساس بنیان نهاده است. در قرآن کریم آیات زیادی هست در باره ی این که مهر زن به خود زن تعلق دارد نه به دیگری. مرد باید در تمام مدت زناشویی عهده دار تامین مخارج زندگی زن بشود و در عین حال در آمدی که زن تحصیل می کند و نتیجه ی کاراو، به شخص خودش تعلق دارد نه به دیگری(پدر یا شوهر).

اینجاست که مساله ی مهر و نفقه شکل معما وشی پیدا می کند ،زیرا در وقتی که مهر به پدر دختر تعلق می گرفت و زن مانند یک برده به خانه ی شوهر می رفت و شوهر او را استثمار می کرد ،فلسفه ی مهر باز خرید دختر از پدر بود و فلسفه ی نفقه مخارج ضروری است که هر مالکی برای مملوک خود می پردازد. اگر بناست چیزی به پدر زن داده نشود و شوهر هم حق ندارد زن را استثمار و از او بهره برداری اقتصادی بکند و زن از لحاظ اقتصادی استقلال کامل دارد و حتی از جنبه ی حقوقی نیازی به قیمومت و اجازه و سر پرستی ندارد،مهردادن و نفقه پرداختن برای چه ؟

نگاهی به تاریخ

اگر بخواهیم به فلسفه ی مهر و نفقه در مرحله ی پنجم پی ببریم ،باید اندکی توجه خود را به دوره های چهارگانه ای که قبل از این مرحله گفته شد معطوف کنیم . حقیقت این است آنچه در این باره گفته شده جز یک سلسله فرضها و تخمینها چیزی نیست؛نه حقایقی تاریخی است و نه حقایقی علمی و تجربی. پاره ای قرائن از یک طرف و بعضی فرضیه های فلسفی در باره ی انسان و جهان از طرف دیگر،منشا پدید آمدن این فرضها و تخمینها در باره ی زندگی بشر ماقبل تاریخ شده است.آنچه در باره ی دوره ی به اصطلاح مادر شاهی گفته شده چیزی نیست که به این زودیها بتوان باور کرد ،و همچنین چیزهایی که در باره ی فروختن دختران از طرف پدران و استثمار زنان از طرف شوهران گفته اند.

در این فرضها و تخمینها دو چیز به چشم می خورد:یکی این که سعی شده تاریخ بشر اولیه فوق العاده قساوت آمیز و خشونت بار و عاری از عواطف انسانی تفسیر شود. دیگر اینکه نقش طبیعت از لحاظ تدابیرحیرت انگیزی که برای رسیدن به هدفهای کلی خود به کار می برد؛نادیده گرفته شده است. این گونه تفسیر و اظهار نظر در باره ی انسان و طبیعت برای غربی میسر است اما برای شرقی اگر افسون شده ی تقلید غرب نباشد میسر نیست .غربی به علل خاصی با عواطف انسانی بیگانه است؛قهرا نمی تواند برای عاطفه و جرقه های انسانی نقش اساسی در تاریخ قائل شود.غربی اگر از دنده ی اقتصاد برخیزد ،نان می بیند و بس.تاریخ از نظر او ماشینی است که تا نان به خوردش ندهی حرکت نمی کند. و اگر از دنده ی مسائل جنسی بر خیزد ،انسانیت و تاریخ انسانیت با همه ی مظاهر فرهنگی و هنری و اخلاقی و مذهبی و با همه ی تجلیات عالی و با شگوه معنوی ،جز بازیهای تغییر شکل یافته ی جنسی نیست. و اگر از دنده ی سیادت و برتری طلبی برخیزد ،سرگذشت بشریت از نظر او یکسره خونریزی و بی رحمی است.

غربی در قرون وسطی از مذهب و به نام مذهب شکنجه ها دیده و آزارها کشیده و زنده زنده در آتش انداختن ها مشاهده کرده است.به همین جهت از نام خدا و مذهب و هر چیزی که این بو را بدهد وحشت می کند و از این رو با همه ی آثار و علائم فراوان علمی که از هدف داشتن طبیعت و واگذار نبودن جهان به خود می بیند، کمتر جرات می کند به اصل «علت غائی»اعتراف کند .

ما از این مفسران نمی خواهیم که به وجود پیامبران-که در طول تاریخ ظهور کرده اند و منادی عدالت و انانیت بودند و با انحرافات مبارزه می کردند و نتایج ثمر بخشی از مبارزات خود می گرفتند- اقرار و اعتراف کنند؛از آنها می خواهیم که لا اقل نقش آگاهانه ی طبیعت را فراموش نکنند .

در تاریخ روابط زن و مرد قطعا مظالم فراوان و قساوتهای بی شماری رخ داده است.قرآن قساوت آمیز ترین آنها را حکایت کرده است.اما نمی توتن گفت سراسر این تاریخ قساوت و خشونت بوده است. ادامه دارد...          


» نظر