سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بیانیه بسیج دانشجویی پیرامون شهادت مظلومانه سرداران سپاه

               بسم رب الشهدا و الصدیقین 

با سلام و درود بر شهدای کربلا و شهدای 8 سال دفاع مقدس و تمام جان بر کفانی که به جرگه این عاشقان مشتاق می پیوندند...

بار دیگر کوردلان خبیث تروریست و سیلی خوردگان نظام  در اقدامی وحشیانه قلب آقا ولی عصر و رهبر عزیز و بزرگوار و ملت شهید پرورمان را به درد آورده و مهر تاییدی بر سیاه دلی و گمراهی خود زدند.

بسیج دانشجویی دانشگاه کاشان شهادت پر افتخار سردار شوشتری جانشین فرماندهی نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سردار محمدزاده، فرمانده سپاه سلمان، فرمانده سپاه ایرانشهر، فرمانده سپاه سرباز و فرمانده تیپ امیرالمومنین (ع) و  سران طوایف بلوچ را که در یک انفجار انتحاری به شهادت رسیدند تبریک و تسلیت گفته و با محکوم کردن این اقدام ددمنشانه خواستار شناسایی و اشد مجازات عاملان این جنایت می باشد.این پایمال شدن حقوق حقه بشر و ترور وحشیانه توسط ایادی کینه توز انقلاب را سکوتی جایز نیست ، خصوصا از طرف مدعیانی که داعیه حمایت از حقوق شهروندی  ملت را دارند و اکنون درپی شهادت کسانی که عمر و جان خود را در راه امنیت و آسایش همین ملت فدا کردند زبان به کام گرفته و دم نمی زنند واین ظلمی است آشکار .هر چند مرگ در بستر نمی توانست راهی برای عروج این بزرگمردان باشد و  نام و یاد آنان به یقین تا ابد جاودان می ماند که بزرگترین هنرمندان عرصه عشق بودند ،به جا گفته اند: شهادت هنر مردان بزرگ خداست.

                               

بسیج دانشجویی دانشکاه کاشان


» نظر

مردم، خدا یا هردو؟؟!!

قرآن کتاب آخرین پیامبر آسمانی و پایان دستورات مستقیم الهی و کامل ترین راهکار برای رسیدن به سعادت است و بالاترین ارزش ، درک تمام مفاهیم و عمل به آن است همچنانکه بزرگترین سند سیاسی و حقوقی هر ملت متمدنی قانون اساسی آن کشور است و برترین اندیشه انسانی در جوامع امروزی پای بندی به آن است.به راستی هدف از برنامه ها و اسناد و کتب این چنینی چیست و اثر مقید شدن به آن چگونه هویدا می شود؟آری سالهاست که دغدغه بشر رسیدن به مطلوب ها و ایده آل هاست. از آغازین روزهای زندگی بشری ، انسان برای آنچه دوست می دارد و خوب می داند برنامه ریزی کرده است و می کوشد که به آنها برسد. چراغ دانش راه را منور ساخت و به کمک بشر شتافت تا درونیات و محسناتش را درک کند، بیان نماید و برای رسیدن به آن طرح و نقشه بریزد. با پیشرفت های اجتماعی و همبستگی میان مردم جامعه و تشکیل مفهوم ملت این آرمان ها عظیم تر و ارزشی تر شدند.حقوق به عنوان برقرار کننده نظم و عدالت رخ نمود و راه را برای متعادل ساختن روابط میان مردمان و حاکمیت ها هموار ساخت. پیشرفت های بشر او را برای رسیدن به آمالش به سوی چشم انداز ها و میثاق نامه هایی سوق داد که قانون اساسی سرآمد آنهاست. ماحصل اندیشه های بشری و مردمان در طول اعصار ، اسناد قانون اساسی در حکومتداری به شکل دموکراسی است.از سویی دیگر خداوند نیز بندگانش را بر روی کره خاکی بدون راهنما و راهنمایی رها نکرد. اولین بشری که بر زمین گام نهاد پیامبری الهی بود و این نشانگر توجه خداوند به هدایت مردمان و سعادت مندی آنهاست. با تشکیل اولین قبایل و طوایف همواره خداوند به ارسال رسل در بین آنها پرداخت و با پیشرفت و امکان کتابت خداوند رهنمودهایش را به انبیا در قالب کتب آسمانی فرو می فرستاد.کتبی که دستورات جامعی را برای بهتر زیستن و رسیدن به مطلوب نهایی را به تصویر می کشید و در انتهای رسالت و پایان یافتن دوران پیامبری ، کامل ترین سند را به عنوان قرآن بر آخرین فرستاده اش فرو فرستاد و آن را میثاقی برای همه مردمان تا پایان دنیا دانست.به طوری که محور هدایتگری تمام ائمه نیز قرآن کریم بوده و هست.اینکه پایان عمل به قرآن به عنوان ثمره وحیانی و آسمانی . یا عمل به سند قانون اساسی به عنوان ثمره بشری و انسانی چه سرانجامی خواهد داشت را تاریخ مشخص خواهد کرد اما آیا در بین این دو سند نقطه اشتراک و تلاقی ای  هم وجود دارد؟!نظام حکومتی جمهوری اسلامی به صورت منحصر به فرد در دنیا شکلی از حکومت است که کوشیده سندی با محتوای دوگانه از تعالیم الهی و انسانی را سرلوحه کار خود قرار دهد.اسلام در قانون اساسی کشور ایران رخ می نماید و اصول متنوعی به صورت صریح یا ضمنی بر این امر تاکید می کنند: اصل دوم قانون اساسی اعتقادی بودن و بر پایه اصول دین و مذهب بودن را تشریح می نماید. اصول دوازدهم تا چهاردهم بر رسمیت دین اسلام و مذهب شیعه تاکید می نمایند. در اصل چهارم فعلیت یافتن نظام اسلامی موکول به اسلامی شدن قوانین و مقررات کشور می شود که برای رسیدن به این امر تدابیری را در اصول 72،91و 94تا9 اتخاذ می نماید.نقطه درخشش اسلام در قانون اساسی که در دیباچه آن هم تصدیق شده ولایت امر و امامت مستمری است که ضامن طی طریق اسلامی نظام است . بدین منظور در زمان غیبت، ولایت فقیه را به عنوان اصولی ترین محور در نظام مقرر داشته و در اصل 5 قانون اساسی آمده است:« در زمان غیبت حضرت ولی عصر "عجل ا...تعالی فرجه" در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و با تقوا ، آگاه به زمان ، شجاع ،مدیر و مدبر است که طبق اصل 107عهده دار آن می گردد.»و ریاست فائقه زمامداری را از طریق نظارت، طبق اصل 57و یا از طریق مباشرت مستقیم طبق اصل 110 در اختیار رهبری قرار داده و به وی سپرده است.بدین ترتیب ولایت فقیه از سویی به عنوان امتداد دهنده راه هدایت الهی و مورد تایید قرآن کریم و از سویی به عنوان نگهدارنده زمام قانون اساسی و رعایت اصولش، نقطه اشتراک پر رنگ و با اهمیتی بین سند الهی قرآن و سند بشری قانون اساسی است.ولایت به عنوان محور حبل المتین الهی راهی است برای رسیدن به سعادت و دریچه ایست به سوی همه خوبی ها.وقتی عقل بشر در طول عقل خدا باشد می تواند مسیر درست را رهنمون سازد ، می توان با مردم بود و خدایی بود و این رمز نجات بشر و زمینه ساز ظهور ولی امر است...

                                                                                                                     فهیمه حیاتی زاده-حقوق 85


» نظر

کانون مطالعات بسیج دانشجویی برگزار می کند:

مسابقه کتاب خوانی یار مهربان

این مسابقه در ده مرحله برگزار می شود که در پایان به سه نفر از کسانی که به ده مسابقه برگزار شده پاسخ دهند یک ربع سکه اهدا می شود.

برای دریافت متن مسابقه به ادامه مطلب مراجعه کنید.ادامه مطلب...

» نظر

آیا نباید آرزوی نابودی عنصر ضد ولایت فقیه را داشت؟

ریشه ضدیت با ولایت خدا و اولیاءش در حسادت نسبت به ولی خدا است .حسادت نسبت به ولی خدا باعث می شود که افراد ریاست افراد ضعیف تر از خود را بپذیرند.اینها نسبت به همه حسادت ندارند .بلکه این حسادت تنها نسبت به ولی خدا است.وقتی مروان بن حکم نسبت به ولایت امام حسین (علیه السلام) حسادت می کند به راحتی تحت ولایت یزیدی قرار می گیرد که در نظر خود مروان به هیچ وجه عددی نیست.یزید بن معاویه مثل فرزند مروان است.او کسی است که نه از سیاست سر در می آورد و نه از دین و نه از هیچ چیز دیگر.اما چرا باید فرد سیاست بازی مثل مروان بن حکم زیر بار ولایت یزید برود؟چون مروان نسبت به حسین بن علی (علیه السلام) حسادت دارد.نمی تواند ببیند فرزند علی بن ابی طالب (علیه السلام) ولی او باشد .چون انسان بی معنویتی است.وضع مردم کوفه هم دقیقا همین طور بود.چون مردم بی معنویتی بودند نمی توانستند ولایت علی (علیه السلام) را بپذیرند.اما همان مردم به راحتی تمام ولایت حجاج بن یوسف ثقفی را پذیرفتند.حال سوال این جاست.کسانی که ولایت اولیاء خدا را نمی پذیرند آدم های بدی هستند یا عناصر خطرناکی اند؟ آیا می شود گفت که اینها آدم های بدی هستند و موجوداتی خطرناک نیستند ؟ خیر

عناصر ضد ولایت اولیاء خدا موجودات خطرناکی اند.از میان شان جاسوس به وجود می آید .وطن فروش،خود فروش و همه چیز فروش هم بوجود می آید.تمایل به ولایت طاغوت و بی اعتنایی به ولایت اولیاء خدا این چنین مولودهایی دارد.

فلسفه شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه همین است.چون عنصر ضد ولایت عنصر خطرناکی است.عنصر ضد ولایت اولیاء خدا ،به همان سهولتی که به ولایت خدا بی اعتنایی می کند جذب ولایت طاغوت می شود.و اینقدر به ولایت طاغوت متعهد می شود که همه را به تعجب وا می دارد.

سازمان مجاهدین خلق یکی از این نمونه هاست.اینها تمام مشکلشان در ابتدای انقلاب شکوهمند اسلامی با ولایت فقیه بود.نمی توانستند ولایت اولیاء الله را بپذیرند .حتی روی دیوارها "رئیس جمهور [امام] خمینی " می نوشتند.می گفتند که اگر امام را رئیس جمهور کنید حرفی نیست.چند وقت دیگر با انتخابات بعدی یک شخص دیگری را جایگزین او می کنیم.به امام جایگاهی ندهید که نتوان او را تغییر داد.او را ولی فقیه نکنیدکه رئیس جمهور ها زیر نظرش بروند.آن وقت نتیجه اینهایی که ولایت امام خمینی را نپذیرفتند چه شد؟نتیجه اش این شد که به سادگی تمام ولایت صدام یزید کافر را پذیرفتند.و به دستور صدام عراقی شیعه کشتند،عراقی سنی کشتند،به ایران حمله کردند و ... کسانی که ولایت امام را نپذیرفتند فرمانده شان صدام عفلقی شد.

کسی که ولایت خدا را نپذیرد مثل آب خوردن ولایت طاغوت را می پذیرد.و این خصوصیت او را تبدیل به یک عنصر خطرناک می کند.بعضی ها هستند که یک روحیه ضد ولایی دارند .انسان فکر می کند که اینها زیر بار حرف زور نمی روند و آقا بالا سر نمی خواهند.باید گفت این خیلی خوب است.شما زیر بار حرف زور نروید .نه علی (علیه السلام) و نه معاویه. ولی نکته اینجاست که اینها اینقدر مثل موم  نرم اند در دستان معاویه که انسان تعجب می کند.

عمر بن سعد ،ولایت علی بن ابی طالب (علیه السلام) را نمی پذیرفت .می گفت من در فتنه دخالت نمی کنم.آن وقت همین فرد در زمان ابی عبدالله الحسین (علیه السلام) ،نوکر نوکر یزید بن معاویه شد.یزید شخصیت اجتماعی نداشت و انسان پستی بود.اما عمر سعد استاد اخلاق بود.عبیدالله زیاد هم نوکر یزید بود.عمر سعد استاد اخلاق ،ولایت خدا را نپذیرفت،نوکر نوکر یزید میمون باز شد و آمد حسین بن علی (علیه السلام) را کشت.ببینید این آدم چه عنصر خطرناکی بود.

مردم همواره میان دو ولایت مجبور به انتخاب اند.

*اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ*

به این آیه دقت کنید .می فرماید خدا ولی کسانی است که ایمان آورده اند.خدا ولایتش را به اولیاءش می دهد.امام صادق (علیه السلام) می فرماید: ولایتنا ولایت الله التی لم یبعث نبی قط الا بها.

حال کسانی که ولایت خدا و اولیاءش را نمی پذیرند مشکلشان چیست؟* الَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ*

مشکلشان این است که طاغوت را به ولایت می پذیرند.طاغوت یعنی کسی که خدا نگفته  ،او رئیس است. اولین مشکل شان این است که ولایت طاغوت را می پذیرند.بعد طاغوت چه بلایی بر سرشان می آورد؟ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ

خدا در آیه دیگر می فرماید:* أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن یَکْفُرُواْ بِهِ وَیُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَن یُضِلَّهُمْ ضَلاَلاً بَعِیدًا*

انگار اصلا اینها دوست دارند ولایت مطلقه غیر خدا را بپذیرند.وقتی به آنها می گوییم بیایید ولایت مطلقه رسول الله (صلی الله علیه و آله) را بپذیرید،مخالفت می کنند.اما همین تمایل ولایت پذیری را نسبت به طاغوت دارند .نسبت به کسی که خدا او را تعیین نکرده است. اینها ولایت مطلقه فقیه را نمی پذیرند اما حاضرند ولایت مطلقه احزاب و صهیونیسم را بپذیرند.

حال نباید آرزوی نابودی عنصر ضد ولایت فقیه را داشت؟


» نظر